سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وفاداری، عامل الفت گرفتن [مردم با شخص] است. [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 102 مهر 7 , ساعت 11:7 صبح

در خانه پدری شهید‌عبدالحمید صابونچی، جوان دیگری بود که مادرش او را نیز جزئی از خانواده خود می‌دانست و آن دو یعنی شهید سیدخلیل حسینی و شهید صابونچی به فاصله 9 ماه از یکدیگر، به فیض شهادت نائل شدند.

شهید عبدالحمید صابونچیبه گزارش خبرنگار ایکنا، دیدار این هفته کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران اختصاص به خانواده شهید عبدالحمید صابونچی داشت؛ شهیدی که اسفندماه سال 60 در یک حادثه تروریستی در خیابان سهروردی تهران به فیض شهادت نائل آمد.

شهروندان تهرانی که گذرشان به خیابان بهشتی حوالی تقاطع سهروردی می‌افتد، حتماً یادمان آن شهید را دیده‌اند؛ آن هم در قامت خیابانی که نام شهید، زینت دهنده آن است؛ خیابانی که پیشتر به خیابان مهناز شهره بود.

در ابتدای این دیدار که با حضور محمد شکیبا به نمایندگی از سازمان اوقاف، مهدی حبیبی به نمایندگی از اتحادیه کشوری مؤسسات و تشکل‌های قرآنی برگزار شد، خسرو امینی از قاریان پیشکسوت به قرائت آیاتی از کلام‌الله مجید پرداخت.

سپس رحیم قربانی؛ مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ در سخنان کوتاهی، دیدار سال 93 از این خانواده شهید را یادآور شد که در آن تاریخ پدر شهید نیز در قید حیات بوده است.

وی احیای فرهنگ غیورمردی، ایثار و شهادت را مدیون و مرهون خون شهدا دانست و گفت: اگر به راستی پیروی راستین شهدا و راهی که ایشان در آن قدم گذاشتند بودیم، ناهنجاری‌ها و مصائبی که این روزها در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی گریبانگیر ماست، پیش نمی‌آمد.

قربانی تربیت والدین شهدا را از جمله مؤلفه‌های مهم عاقبت‌بخیری آنها دانست و گفت: روحیه ایثارگری، مراعات بیت‌المال، فسادستیزی و اخلاصی که شهدا داشتند از جمله این موارد است که کمتر در شرایط و روزگار کنونی می‌توان شاهد آن بود. 

مادر شهید صابونچی نیز در ادامه این دیدار سخنان خود را با قرائت آیه‌ای از سوره مبارکه آل عمران که اشاره به زنده بودن شهدا و رزق و روزی آنها از جانب خدا دارد آغاز کرد و گفت: در تمام این مدت 42 سالی که از شهادت عبدالحمید می‌گذرد، هیچ زمانی او را غایب حس نکردم. همیشه در کنارم بوده است و از او کمک خواسته‌ام.

وی افزود: آنقدر با وجود او هر چند که حضور فیزیکی ندارد احساس امنیت می‌کنم که خاطرم هست در زمان موشکباران تهران، وقتی همه به پناهگاه می‌رفتند، من در خانه می‌ماندم و در حالی که نوه‌ام را در آغوش گرفته بودم، زیر عکس عبدالحمید می‌نشستم تا اوضاع آرام شود و تصور می‌کردم او پناهگاه مناسبی برای من در آن روزگار حساس است.   

این مادر شهید ادامه داد: من در اصل مادر دو شهید هستم! قضیه از این قرار است که ما در آغاز انقلاب در خیابان سهروردی و سه‌راه پالیزی(شهید قندی) سکونت داشتیم. آن زمان من جلسات دوره‌ای مذهبی در خانه برگزار می‌کردم و عبدالحمید یک جوان 17ساله بود که به مسجد علی بن ابی‌طالب(ع) سهروردی رفت و آمد می‌کرد و به بچه‌های مسجد قرآن آموزش می‌داد. 

مادر شهید صابونچی اظهار داشت: یک روز به خانه آمد و راجع به یکی از دوستانش که از شهرستان آمده و کتابدار مسجد است، صحبت کرد و اینکه اگر من اجازه دهم در خانه ما ساکن شود. اتاق مخصوص جلسات خانگی را برای دوستش که شهید‌ سیدخلیل حسینی بود خالی کردم و در تمام مدت سکونت او در خانه‌مان به او همچون پسر خودم رسیدگی می‌کردم.

وی فاصله شهادت شهید حسینی با پسرش را 9 ماه دانست و گفت:  شهید حسینی در اغتشاشات خیابانی خرداد سال 60 در همان محله سهروردی به شهادت رسید و پس از او، عبدالحمید، کتابدار مسجد شد تا اینکه اسفند سال 60 در همان خیابان سهروردی، اتومبیلی که سوار بر آن بود به رگبار بسته شد و یک تیر مستقیم به قلبش اصابت کرده بود.

این مادر شهید که خودش نیز از جمله سخنرانان مجالس مذهبی بانوان است، افزود: اتومبیلی که شهید عبدالحمید در آن سوار می‌شد، وسیله دستمان بود و همیشه به پسرم می‌گفتم که من رفت و آمد به مجالس مذهبی به آن نیاز دارم. یک روز به من گفت که مادر این ماشین مناسب نیست چون شناسایی شده است و همانطور هم شد؛ گویا منافقان آن را شناسایی کرده بودند و به رگبار بستند.

وی با اشاره به اینکه شهید به حجب و حیای خانواده خیلی اهمیت می‌داد و در مورد من در مورد رعایت تام و تمام حجاب حساسیت ویژه‌ای داشت، گفت: روز قبل از شهادت به همراه دوستانش با همان ماشین به قم و زیارت مسجد جمکران رفته بودند که دوستانش معترف شدند که او در ماشین شعری که خود سروده بود، می‌خواند، شعری با مضمون شهادت که انگار برایش الهام شده بود که قرار است به شهادت برسد.

مادر شهیدصابونچی تأکید کرد: من تا پیش از شهادت آن طور که باید و شاید عبدالحمید را نشناخته بودم. نمی‌دانستم که بسیجی است و اغلب دیروقت به خانه می‌آمد و بارها از زبان شهید حسینی می‌شنیدم که او تا پاسی از شب در خیابان به گشت‌زنی برای امنیت محلات مشغول است.

وی در پایان سخنان خود آرزو کرد که نوجوانان و جوانان امروزی، زندگی و نحوه زیست این شهدا را سرلوحه زندگی خود قرار دهند؛ افرادی که در اوج جوانی و داشتن آرزوها و آرمان‌ها، در روزگاری احساس مسئولیت کردند و جان خود را نثار امنیت و آسایش مردم کردند.

حُسن ختام این دیدار، اهدای قرآن و لوح یادبود به امضای سردار حسن‌زاده؛ فرمانده سپاه محمد رسول الله(ص) تهران بزرگ به مادر شهید صابونچی بود.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ