خدا رو شکر داخل مسجد نشدم....!!
یکی از سالهای ایام تبلیغ که ماه رمضون اواسط تابستان بود، و در یکی از شهرهای کویری برای تبلیغ رفته بودم.
شب قبلش به خاطر مریضی بچه، و خستگی و کم خوابی داشتم خیلی حالم مناسب رفتن به مسجد نبود و از طرفی چاره ای هم نبود مردم منتظر بودند.
خلاصه با هزار مشقت نزدیکای ظهر آماده شدم برای مسجد رفتن.
اونروز دمای هوا خیلی گرم و بالای پنجاه درجه بود. به خاطر دیر نرسیدن و عجله ای که داشتم سریع وضو گرفتم و آماده شدم و سوار موتور و رفتم برای مسجد.
تو مسیر دیدم مردم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم میندازن و با تعجب نگاهم میکنن.
خیلی اعتنایی نکردم و با خودم میگفتم شاید به خاطر سرعت زیاد و عجله ای که در رانندگی دارم باشه.
خلاصه نزدیک کوچه مسجد که شدم دیدم یکی از مأمومین نگاه خنده داری کرد و گفت آشیخ عمامه رو کجا گذاشتی.؟ عمامه نداری امروز....!!
تازه متوجه شدم عمامه روی سرم نیست و دلیل نگاههای معنا دار مردم رو متوجه شدم.
اون روز خدا رو شکر کردم که قبل از رسیدن به مسجد و دیدهشدن توسط نمازگزارن متوجه نگذاشتن عمامه بر سرم شدم و بلافاصله برگشتم و خلاصه ختم به خیر شد.
#خاطره_نویسی
#ماه_رمضان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
قم- قیام خونین مردم قم در 19 دی
پیام امام خامنهای به سیویکمین اجلاس سراسری نماز
بازدید قالیباف از پشت صحنه سلمان فارسی و موسی کلیمالله
پایتخت سوریه به اشغال تروریستها درآمد
آخرین شب مراسم عزاداری حضرت فاطمهزهرا (س) با حضور رهبر انقلاب +ع
مقاومت ماندگار و پایدار است و بیشتر خواهد درخشید
تاریخ شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شهید القدس اسماعیل هنیه
شیطان از چه ابزاری برای گمراهی انسان استفاده میکند
[عناوین آرشیوشده]